www.parsa13777.loxblog.com از همه چیز درباره وبلاگ به وبلاگ من خوش آمدید آرشيو وبلاگ نويسندگان آن روز چهارشنبه بود بعد از زنگ تفریع به داخل کلاس رفتیم.من و یکی از دوستانم خیلی خوش خنده بودیم.سر زنگ ادبیات معلم وارد کلاس شد. آن روز حالش خوب نبود شروع کرد درس دادن و یکباره یک کار بسیار خنده داری کرد. آن وقت بود که من و سینا دیگر نتوانستیم جلوی خودمان را بگیریم و زدیم زیر خنده. معلممان خیلی ناراحت شد و گفت بروید دفتر تا من بیایم. رفتیم دفتر و آقای معلم وارد دفتر شد گفت آقای مدیر این دو را آوردم پیشتان تا سیر دل بخندند. رفت و ناگهان مدیر گفت ای گستاخ ها برای چه سر کلاس می خندید و ما دوباره زدیم زیر خنده مدیر گفت بروید بیرون تا بعد به حسابتان برسم. ما رفتیم بیرون و زنگ تفریع به صدا در آمد. ما وارد دفتر شدیم و از معلممان عذر خواهی کردیم و او ما را بخشید و گفت بروید کلاس ودیگر تکرار نشود. ولی کو گوش شنوا دقیقأ همین اتفاق درست در روز چهارشنبه سر زنگ دوم و با همان معلم یکبار دیگر اتفاق افتاد.
نظرات شما عزیزان: پيوندها
تبادل لینک
هوشمند |
|||
|